آن جوان که بود...
مرد جوان در خانه ی مرد و در سر سفره سر صحبت را باز کرد که من در کار زمین داری هستم و زمین کشاورزی دارم و طبق صحبتی که با شوهر شما داشته ام وضع بیکاری ایشان اگر مایل باشید شما خانواده به یکی از این زمین ها بروید و در جمع آوری محصول و کاشت و برداشت آن مرا یاری کنید.زن و مرد که موقعیت خوبی را در پیش روی خود می دیدند از خدا خواسته جواب مثبت دادند و قرار شد که خانه ای برای آنان در آن نزدیکی بسازد و آنها نقل مکان کنند به محلی که باید زندگی و کار کنند.
ادامه در پست بعدی...